مرکز فرهنگی هنری شماره 2 سقز | ||
وقتش رسیده در گرمای این روزهای تابستان بریده ای از مقاله سایمون لایزرا با هم مرور کنیم ، این بریده از مقاله را ، چند سال پیش استاد ارجمند : جناب آقای سیاووش رحیمی ، در دوره ی ضمن خدمت مربیان ، برایمان خواند و از ما خواست که روی برگه ای برای خودمان بنویسیم ، حیفم آمد شما را هم از خواندنش بی نصیب بگذارم ، اگربرای چند لحظه ای سری به وبلاگ ما زده اید ، این بریده ی زیبا از مقاله را هم نگاهی بیندازید ... شاید برای چند لحظه خستگی هایتان را فراموش کنید : **** اکثر ما فرصتی بدست نمی آوریم تا خود شخصا برگزینیم و تصمیم بگیریم که می خواهیم دامن همت به کمر بزنیم و چه شخصیتی بشویم . شرایط زندگی تعیین می کند هر نقش به چه کسی داده شود ، نقش به ما تحمیل می شود ، به دیگران دیکته می کنند که چه بگوییم و چه بازی کنیم . نمونه ی این امر که هر کس آن را دیده باشد، هرگز از فکر آن نمی آساید ، آخرین فیلم( کارگردان بزرگ ایتالیایی ) روسلینی ، به نام (( ژنرال دلارووره )) ساخت 1959 است . در اواخر جنگ جهانی دوم ، گشتاپو کلاهبردار خرده پایی را دستگیر می کند ، و برای خبرچینی از زندانیان سیاسی او را وا می دارد در زندان بدروغ به دیگران بگوید که یکی از رهبران پر ارج و اعتبار نهضت مقاومت ایتالیا به نام ژنرال دلارووره است ولی او آنقدر نقش خود را خوب بازی می کند که به تدریج پیشوای اخلاقی و معنوی سایر زندانیان و معبود آنان می شود ، و بتدریج خویشتن را ناگزیر می بیند بمراتب بالاتر و والاتر از آنچه هست رفتار کند تا به پای تصویری که همبندهایش با انتظاراتشان از او ساخته اند برسد ، عاقبت از خیانت به آنان سرباز می زند و در برابر جوخه ی آتش می رود و مرگ را مانند یک قهرمان به جان می خرد و به راستی ژنرال دلارووره می شود و اما ما – زندگی کمتر چنین نقشهای دراماتیکی به ما می سپرد – نقشهایی که باید بازی کنیم معمولا کوچکتر و پیش و پا افتاده است – که البته دلیل نیست به همان درجه قهرمانی نباشد _ ما نیز همبندهایی با توقعات گزاف داریم که مجبورمان می کنند نقشهایی بازی کنیم بمراتب بیش از آنچه در توان طبیعی ماست . پدران و مادران توقع دارند پسر یا دخترشان باشیم . فرزندانمان متوقعند پدر یا مادرشان باشیم . همسرانمان انتظار می برند شوهر یا زنشان باشیم و هیچ یک از این نقشها سهل و آسان نیست . همه سرشار از خطر و توان آزمایی و رنج و محنت و اضطراب و خواری و پیروزی و شکست است .روزی که نخست پا به صحنه ی زندگی می گذاریم ، گویی تنها ماسکی متناسب با نقش هریکمان به ما می دهند . اگر نقش خویش را خوب اجرا کنیم ، ماسک سرانجام تبدیل به چهره ی حقیقی ژنرال دلارووره می شود و هر یک از ما ممکن است عاقبت کسی بشود که از اول قرار بر آن بوده است ... برگرفته از مقاله ی (( خداوندگار ما دن کیشوت )) – نوشته ی سایمون لایز- ترجمه : عزت الله فولادوند – کارنامه شماره 7 – سال اول – صفحه 20 – 19
[ پنج شنبه 90/5/6 ] [ 1:1 عصر ] [ نویسنده :مرکز فرهنگی هنری شماره 2 سقز ]
|
||
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |